گریه های بی امان پدر، پسرک را درمانده کرده بود. اشک های پدر دانه دانه
روی زمین و بر همان نقطه ای می افتادند که فاطمه و تهمینه سر به زیر
نگاهشان را بدان دوخته بودند و صدای قاضی که حکم را می خواند، ناگهان پدر
از حال رفت و برخلاف تلاش پسر بچه بر زمین افتاد.
محمد
بیا کلاغ پر بازی کنیم روزای بی تو بودن پر / فکر بی تو بودن پر / دوست داشتن غیر تو پر / عزیزم فقط تو نپر
مریم
دریا همیشه از من دلگیراست ، میدانی چرا؟ چون همیشه بزرگی تو را به رخ او میکشم..!
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
آمار سایت